جلسه محاکمه عشق بود

 

جلسه محاکمه عشق بود

 

و عقل قاضی ، و عشق محکوم ....


به دلیل تبعید به دورترین نقطه مغز یعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را

داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند قلب شروع کرد به طرفداری از عشق ،

آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی ، ای گوش

مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی وشما پاها که همیشه در آرزوی

رفتن به سویش بودید حالا چرا اینچنین با او مخالفید ؟


همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند ، تنها عقل و قلب

در جلسه ماندند عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بی زارند ، ولی متحیرم با

وجودی که عشق بیشتر از همه تورا آزرده چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟ قلب نالید

و گفت: من بی وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه

کار ثانیه قبل را تکرار میکند و

فقط با عشق میتوانم یک قلبی واقعی باشم



نظرات شما عزیزان:

مهیارم
ساعت10:21---25 شهريور 1391
چقدر قشنگ بود کارخودت بود؟ بیاوبم پاسخشوبده اینم تقدیم به مطلبت مال خودمه:


من عاشقم ازدیارغریب ازاینجا /می گذارم لحظه هایم رابه فردا


همه کارم نه سروقت است نه ازروی فکر/مشغول بازی گوشیم وگفتن شعر


شعرهایی تلخ ازعشق دورم /که اورا عاشق کنم حتی به زورم


فکرآینده نیست درسربی فکرم/همه کارم شده فکرکردن به عشق بی مهرم


لحظه هایی به این دل گفته ام بس کن /کم بااین دیدگانت گریه کن


مگردختراست آب ونان/که شده ای شب وروز درپی آن


پدرومادرت راندیده ای تو /که می کوشندکه درآخرمردی شوی تو


دل انگارگوشش بدهکارنیست /معلوم نیست جززعشق به فکرچیست


فکرکنم مرگ ونابودی وفنا /می طلبدازخداوندتاشودفنا


من بااین عقل کورخود /گویم دل کی توآیی به خود


دنیا دنیای پیشرفت است وفن /خودرامکن دراین میخانه پهن


این نشدجهنم دیگری /چه زیاداست عشق های بهتری


دل به گریه آیدازاین /گوید عقل تورابه خدابرو کنارم نشین


من اگرکردم عاشقی به او /رسم عاشقی راآموختم ازاو


اوبی وفانیست وروزی آید /من راباتمام وجودخواهد


غم بسیاراست امافدای نازاو /می برد همه رافکر کردن به نگاه او


دگربس کن توای عقل/تونتوانی مشکلم راکنی حل


پروردگاراعشق بی مهرش نمی آید چرا /تادهدباردیگراوراصفا


جوانی این عاشق غریب / درمیان این غم واندوه نهیب


سپری می شوداین گونه خدا/بیابه بالینش که جزازمدد توازهیچ نمی آیدصدا





28/2/91 مسافرتنهایی



پاسخ:
نه ولی خودم هم مینویسم که بعضی ها شو اینجا قرار میدم

زیبا بود بهت تبریک میگم


کلبـــــــــه تنهــــــــــــــایی!!!
ساعت7:35---24 شهريور 1391
بيادتم،حتى زمانى که گمان فراموشى درذهنت نقش ميبندد!

شايدمحبت همين باشد


پاسخ: :) زیبا بود.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:39 نويسنده mobina |